سنبله

بانوی شهریور

سنبله

بانوی شهریور

(13) میان اینهمه غوغا، میان صحن و سرایت / بگو که می رسد آیا، صدای من به صدایت؟...

هم الان بلیط مشهدم را آنلاین خریدم

دلم برای گنبد طلایت تنگ شده آقاجان

چندوقت است نیامده ام پیشت؟

چند وقت است دعوتم نکرده ای؟

خیلی وقت

خیلی زیاد

دلم خیلی وقت است بهانه ات را می گیرد

از حجم اینهمه فاصله هراسم می گیرد

دارم می آیم

با دو بال شکسته

می آیم که زمین گیر هوای شهر تو شوم!

دلم گوشه ای از صحن و سرایت را می خواهد

بنشینم و سر به دیوار بگذارم

نگاهم را بدوزم به طلایی مسحور کننده ی گنبدت

بعد آرام آرام در هوایت ببارم

تا جائی که سبک شوم

مثل یک قاصدک رها

که در هوایت آزادانه می پرد...

از همین روز که بلیط ها را گرفتم

تا خود روزی که پایم را در صحن و سرایت بگذارم

تک تک ثانیه ها را خواهم شمارد...

شمارش معکوس من، از همین حالا شروع شد:

20 روز تا دیدار یار

 

من و خواهر جان میریم... دوتایی... مجردی... بعد از کلی وقت... خیلی خوشحالم...

 

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
جیکو 1393/03/09 ساعت 14:27 http://jikjikooo.blogfa.com

ایشالا به سلامتی برین و برگردین. منم دعا کن

مرسی گلم
محتاجم به دعا

Zohi 1393/03/06 ساعت 12:08 http://Zohi-zendegi.blogsky.com

التماس دعا از نوع خیلی خفنش
ازش بخواه منم بطلبه

محتاجم به دعا
حتما حتما

جونمی جون
خیلی سفر باحالی میشه.
من و الهامم تو اسفند با هم رفتیم مشهد. خیلی خوش گذشت
راستی سرزمین موج های آبی رو نرین باختین
التماس دعای مخصوص

ایشالا یه سفرم باهم
اره، واسه اونجا هم برنامه ریختیم

خانم اکسترمم 1393/03/05 ساعت 20:13

خوش به حالت حوریه ...

ایشالا با هم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.