سنبله

بانوی شهریور

سنبله

بانوی شهریور

(10) life ends when you stop dreaming...

نشسته ام دفتر لغات و اصطلاحات زبانم را مرور می کنم... 

با هر لغت یا اصطلاحی که می خوانم، یک خاطره در من زنده می شود...

ترمی که با علیایی داشتم و قهقهه هایش وقتی یک چیزی زیر زیری میگفت که از بین بچه های کلاس فقط من میفهمیدم و بهش چشم غره می رفتم....

ترمی که با زمانی داشتم و شیطنت هایش و اینکه ادا اصولهایش نه مردانه بود و نه به سن و سالش می خورد....

ترمی که با اشتری داشتم و جر و بحث های سر کلاسمان به زبان اصلی!!

ترمی که با جلیلیان داشتم و همه اش در حال خمیازه کشیدن بودم و چقدر مستر جلیلیان متنفر بود از این کارم و چقدر کنایه میزد و چقدر من حالش را می گرفتم!! : ))))) خب کله سحر روز جمعه چطور خمیازه نکشم!!!

هر کلمه؛ یک خاطره

و هر خاطره؛ یک لبخند وسیع روی لبهایم...

ورق میزنم

به زندگی فکر می کنم

به اینکه این 5 سال توی جهاد دانشگاهی چقدر زود گذشت

به دکتر کندی که کلاسهای جهاد را معرفی کرد

به بزرگمردی که مثل یک برادر بزرگتر توی سخت ترین دوران دانشگاهم حمایتم کرد

میخندم

بغض میکنم

فکری می شوم

و

دست آخر؛ 

نیشم تا بناگوشم باز می شود!!!

نمی دانستم که توی دفترچه لغاتم اینهمه خاطره پنهان شده است...

 

 

* دیشب زیر بارون توی استخر روباز شنا می کردم... حس جالبی بود! بسی شادروان شدم 

** در طوفان زندگی؛ باخدا بودن بهتر از ناخدا بودن است...

***  فرشته ها وجود دارن... اما بعضی هاشون چون بال ندارن ما بهشون می گیم «رفیق»

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
meysam 1393/03/02 ساعت 15:13

حالا چرا عینک دودی زدی واسم!؟

آفتاب تیزههههه

meysam 1393/03/02 ساعت 15:05

همیشه به خوشی و خوشگذرونی و استخر تنها تنها

ایشالا

استخر ِ رو باز ؟
واااااای
منم میخوااامممم که ...

استخر روباز! زیر بارون!!! عالی بود!

Zohi 1393/03/01 ساعت 14:43 http://Zohi-zendegi.blogsky.com

سرما نخوردی اونوقت؟؟
قالب نو مبارک

نچ
آبش مطبوع و گرم بود
مرسی

خانم اکسترمم 1393/03/01 ساعت 12:51

کلاس زبان پر از خاطره اس .. پر از خاطره های دوست داشتنی .. :)

yeah baby!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.